یکـــ الـــــحــــدیــــــدی

ما باید کزبر الحدید باشیم؛ مثل پاره‌هاى فولاد باشیم. ایمانمان را تقویت کنیم؛ بصیرتمان را زیاد کنیم(امام خامنه ای)

یکـــ الـــــحــــدیــــــدی

ما باید کزبر الحدید باشیم؛ مثل پاره‌هاى فولاد باشیم. ایمانمان را تقویت کنیم؛ بصیرتمان را زیاد کنیم(امام خامنه ای)

یاد شهید کاوه

 

تابستان سال ۶۵ منطقه بودیم. اوقات بیکارى را گاهى فوتبال بازى مى کردیم. یک روز مشغول بازى بودیم که شهید کاوه آمد و گفت من هم بازى. یار طرف مقابل ما شد. وقتى بازى به اوج خودش رسیده بود پاى من افتاد داخل بند پوتین شهید کاوه و او به شدت زمین خورد. 

بلند شد و مانند بچه هاى کوچک که بهانه مى گیرند از زمین رفت بیرون و گفت: من با تو قهرم دیگر بازى نمى کنم. این عبارت را با حالت بچگانه و ناز و کرشمه اى خاص بیان کرد. تمام افراد دو تیم جمع شدند و التماس کردند که: محمود آقا بیا بازى او همچنان مى گفت: نمى آیم. من را تاجى زده زمین. خلاصه بعد از کلى التماس و درخواست که شما بزرگترید، عیب نداره، نفهمیده و روبوسى بلند شد و آمد بازى؛ چقدر آن روز خندیدم و خوش گذشت. روحش شاد.
در تیپ
۷۷ کماندویى نبوت باختران از عملیات بیت المقدس سه ته عملیات والفجر ده در یکى از برنامه هاى گشتى: دو نفر از برادران در خاک دشمن مانده بودند. موقع برگشتن بر اثر انفجار خمپاره یکى هر دو چشم و دیگرى پاهایش را از دست مى دهد. فکرى از مغزشان خطور مى کند. آن که پا نداشته به دیگرى مى گوید: بیا من چشم تو باشم. تو پاى من. همین کار را کردند و توانستند به خاکریز خودمان برسند.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد