یکـــ الـــــحــــدیــــــدی

ما باید کزبر الحدید باشیم؛ مثل پاره‌هاى فولاد باشیم. ایمانمان را تقویت کنیم؛ بصیرتمان را زیاد کنیم(امام خامنه ای)

یکـــ الـــــحــــدیــــــدی

ما باید کزبر الحدید باشیم؛ مثل پاره‌هاى فولاد باشیم. ایمانمان را تقویت کنیم؛ بصیرتمان را زیاد کنیم(امام خامنه ای)

حکایات خواندنی(۹)

باور ندارم، چون نمیبینم

در زمانهای دور، کشاورزی با ایمان و درستکار در مزرعهاش زندگی میکرد. او تمام روز روی مزرعهاش کار میکرد و زندگیاش را از راه حلال میگذراند. او همیشه سر وقت، نماز میخواند و خداوند را عبادت میکرد. روزی از جادهای میگذشت که ناگهان مرد بیماری را گوشه جاده دید. او مرد را به خانهاش برد و با دلسوزی از او پرستاری کرد. صبح روز بعد، مرد کشاورز برای خواندن نماز صبح از خواب بیدار شد و مرد بیمار را بیدار کرد تا نمازش را بخواند، ولی او گفت دوست ندارد نماز بخواند، چون خداوند را نمیبینند و نمیتواند چیزی را که نمیبیند عبادت کند. کشاورز چیزی نگفت و به خواندن نماز مشغول شد.
چند روز بعد، حال مرد خوب شد. مرد کشاورز تا مسیری همراه او شد تا بتواند به خانه
اش برسد. در میان راه، ناگهان جای پاهایی را دیدند و مرد به کشاورز گفت: «اینها جای پاهای یک ببر هستند».
کشاورز فکری کرد و گفت
: «نمیتوانم باور کنم، چون ببری را در این حوالی نمیبینم
مرد با تعجب گفت
: «تو دیگر چه آدمی هستی؟ این جای پاها کافی نیستند تا باور کنی که ببری از این مسیر عبور کرده است؟»
کشاورز گفت
: «ببین برادر، وقتی این جای پاها را میبینی، باور میکنی که ببری از اینجا عبور کرده است. پس چطور با دیدن خورشید عالمتاب، ماه، گلها و گیاهان زیبا و عطرافشان، درختان سر به فلک کشیده و این همه نعمت در اطرافت، باور نمیکنی که خدایی وجود دارد که آنها را آفریده است؟»
مرد فکری کرد و گفت
: «حق با تواست! ما نمیتوانیم خداوند را با چشمان خود ببینیم ولی میتوانیم از روی نعمتهای سرشاری که آفریده است به وجود او پی ببریم».

حکایات خواندنی(۸)

هر چه کنی به خود کنی

روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.
روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد. تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند.
بطور اتفاقی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبائی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد. دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.
پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت : «چقدر باید به شما بپردازم؟»
دختر پاسخ داد: «چیزی نباید بپردازی.مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.»
پسرک گفت: «پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم.»
سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
دکتر هوارد کلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه اورا شناخت. سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند.
از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی ازآن دکتر کلی گردید.
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آنرا درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد.سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد.چیزی توجه اش را جلب کرد.چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود.
آهسته انرا خواند: «بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است.»

 

حکایت خواندنی(۷)

خاطره خادم مسجد

مشغول اقامه نماز در شبستان مسجد جامع بازار تهران بودیم ؛ از پنجره بالای محراب ماری جلو سجاده آقای شاه آبادی افتاد ، جماعت پراکنده شد اما ایشان نماز را ادامه دادند و مار بعد از نماز از آنجا دور شد و ایشان متوجه مار نشدند از شدت حضور قلب . ( از خاطرات آقای خوشدل خادم مسجد )

حکایت خواندنی(۶)

جنگ ایران و عراق

آیت اللّه نصر اللّه شاه آبادی، فرزند استاد فرزانه نیز چنین می گوید:

قبل از تشریف فرمایی امام به نجف، شبی در خواب دیدم که در ایران آشوب و جنگ است، به ویژه در خوزستان. سر تمام نخل های خرما یا قطع شده بود یا سوخته بود. در این جنگ، یکی از نزدیکان من شهید شده بود و این جنگ که خیلی طولانی شده بود، فرماندهی اش را حضرت سید الشهداء علیه السلام بر عهده داشتند که با پیروزی ایران تمام شد... و از خواب بیدار شدم. پس از تشریف فرمایی امام به نجف، خواب را برایشان تعریف کرد و ایشان گفتند: یک نکته به تو می گویم که تا زمانی که زنده ام جایی بیان نشود. روزی در قم، آیت اللّه شاه آبادی مسیر حرکت را بیان کردو فرمود که: «تو انقلاب خواهی کرد و پیروز هم می شوید و جنگی در خوزستان برایتان رخ می دهد که یکی از اقوام ما نیز در آن جنگ به شهادت نایل خواهد شد.» سپس فرمود: «حالا البته زود است، تا آن زمانی که این مسیر شروع شود، زود است، امّا می رسد» و همان وقایع اتفاق افتاد.

حکایات خواندنی (۵)

اینجا وزارت فرهنگ ماست

از قول یکی از شاگردان ایشان نقل شده است :به خاطر دارم که در روز تاسوعا یا عاشورا، مأمورین رضاخان به مسجد جامع آمدند که مانع برگزاری مراسم عزاداری بشوند و می گفتند باید از وزارت فرهنگ اجازه بگیرید.در این حالآیت الله شاه آبادی، خطاب به آقای سید علی اصغر آل احمد که صدای خیلی خوبی هم داشت، فرمودند که: « زیارت عاشورا را بخوان» و مرحوم آل احمد هم شروع به خواندن زیارت عاشورا کرد در اثر آن، صدای گریه و ضجه و عزاداری مردم در تمام بازار بلند شد. بعد هم آیت الله شاه آبادی خطاب به مأمورین رضاخان گفتند به آن مردک قلدر چار و ادار بگو که مانع عزاداری مردم نشود و به وزیر فرهنگ هم بگو که در وزارت فرهنگش را ببندد. اینجا وزارت فرهنگ ماست.

حکایات خواندنی(۴)

خواب و بیدار

درباره خوابی که عارف واصل حضرت آیت اللّه شاه آبادی قدس سره دیده بود، چنین فرمود:

«در خواب دیدند با چند نفر در جایی نشسته اند و بچه ای هم نزدشان بوده. پرتگاهی هم در آنجا بود و همچنان مشغول صحبت بودند و نیز مراقب بچه. از قضا ناگهان دیدند بچه از آنجا افتاد و ایشان از وحشت بیدار شدند و از اتاق سرشان را بیرون آوردند. همان بچه را دیدند که لب آب انبار ایستاده است. خواستند صدا بِزَنند که برگرد، دیدند همان دم توی آب انبار افتاد. فوراً دویدند بیرونش آوردند و اگر یک لحظه دیر بیدار شده بودند، آن بچه تلف می شد.»

مناظره دکتر حسینی قزوینی و مولوی عبدالمجید مرادزهی + فایل صوتی

پنجشنبه شب در ساعت 22:00 بوقت ایران مناظره دکتر حسینی قزوینی، عضو هیأت علمی و رئیس بخش حدیث دانشگاه بین المللی آل البیت علیهم السلام، استاد حوزه علمیه قم در سطوح عالی و مسئول مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر(عج) و مولوی مرادزهی از اساتید برجسته حوزه علمیه زاهدان بصورت زنده از شبکه ماهواره ای سلام پخش شد .

متن این مناظره به شرح زیر است :

ادامه مطلب ...