رئیس جمهور محترم: آن مرد که داس داشت رفته است، کمباین آمده است!
معاون اول (در جلسه رای اعتماد) : آن مرد رفت ولی نمیدانم چرا اسرائیل طوری رفتار
میکند انگار هیچ اتفاقی در ایران نیفتاده است .
وزیر راه و شهرسازی: آن مرد که مسکن مهر میساخت رفته است، چادر مسافرتی اجارهای
در ابعاد مختلف موجود است!
وزیر کار و امور اجتماعی: آن مرد کجا رفته است؟! برای ما امنیتیها هیچکس هیچوقت
از دیدمان خارج نمیشود!
وزیر اقتصاد: آن مرد که همه تورمها بخاطر بیلیاقتی او بود رفته است، از اینجا به
بعد تورم بخاطر ساختارهای اقتصادی ایران است، گفته باشم!
وزیر دادگستری: دقیقاً نمیدونم کی رفته اما مهم اینه که من بازم هستم و حتی در
این دولت هم تونستم پست بگیرم!
وزیر صنعت معدن تجارت: آن مرد که گرانیها زیر سرش بود رفته است، نقداً قیمت تخم
مرغ را بچسب!
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی: آن مرد که «لاله» میساخت رفته است، دیدی تو همین چند
روز با چند تا مصاحبه چطور حال فوفولا رو گرفتم؟ بالاخره هرچی نباشه خون جنتی تو
رگامه دیگه!
وزیر کشور: آن مرد که با رئیس مجلس در میافتاد رفته است، جانم... جانم... چشم
قربان... کدوم استان؟ حتماً... پاراف کردهام سریع انجام شود... بله، حتماً؛
خیالتان راحت باشد!
وزیر نفت: ببینید آن مرد رفته است؟ خدا وکیلی رفته است؟ خب پس به اون پسر بابا
بگویید بیاید!
دو جهانگرد امریکایی به قاهره رفتند تا عارف معروفی را در آنجا ملاقات کنند.
وقتی به منزل او رسیدند، با کمال تعجب دیدند که عارف در اتاقی بسیار ساده زندگی می کند،
اتاق پر از کتاب بود وغیرازآن فقط میز و نیمکتی دیده می شد،
دو جهانگرد از عارف پرسیدند :
لوازم منزلتان کجاست؟
عارف گفت:مال شما کجاست؟
جهانگردان گفتند:لوازم ما؟اما، ما اینجا فقط مسافریم!
عارف پاسخ داد:من هم همین طور!
در
منظر ساده اندیشان و غرض ورزان، این سران کشورهایی که پریروز برای مراسم تحلیف
روحانی آمده بودند، خوار و خفیف نیستند.
اما همین ها وقتی برای کنفرانس عدم تعهد یا برای
تحلیف احمدی نژاد می آمدند، کسر
شآن ملت ما و نشان دهنده خوار شدن ایران و ضعف دیپلماسی ما بود.
یک همچو استانداردهای دوگانه ای هم داریم.
یک همچین هموطن هایی داریم ما...
انسان میبیند رمضان دارد میرود؛ مثل قطاری که آخرین واگنش رسیده است و ما هم در راهی ماندهایم که حتی امید معجزهای در آن نیست. اگر سوار نشویم، تنهایی است!
من یادم نمیرود که یک احساس عجیبی از حرکت ماشینها یا قطارها از کودکی در ما بود؛ چون شنیده بودیم که اگر به قطار دیر برسیم، میرود، بعد هم مشکلاتی پیش میآید. آنقدر رفتنِ قطار رنجمان میداد که ما حتی از قطار پایین نمیآمدیم، گاهی هم که پایین میآمدیم خیلی فاصله نمیگرفتیم. گاهی هم فکر میکردیم که اگر قطار رفت به کجای آن بچسبیم!
حال که قطار رمضان، لحظهها و روزها و شبهایش دارد میگذرد، ما اگر جا ماندیم و نرسیدیم، محرومیم و ملعونیم...