وصیتنامهی یک شهید چهارده ساله:
آمده بود بیمارستان، کپسول اکسیژن می خواست؛ امانت، برای مادر مریضش.
سرباز بخش را صدا زدم، کپسول را ببرد.
نگذاشت.
هر چه گفتم: امیر، شما اجازه بفرمایید. قبول نکرد. اجازه نداد. خودش برداشت.
گفت: نه! خودم می برم، برای مادرمه.
یادگاران/ص69
امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی
آقا اجازه؟ … شهید …